دانلود دکلمه های باران نیکراه

    29 شهریور 1401 41031 بازدید 45 نظر

    دانلود دکلمه های باران نیکراه

    نیکراه - دانلود دکلمه های باران نیکراه

     باران نیکراه گوینده و مجری به زبان انگلیسی و فارسی  است. Baran Nikrah

    او دانشجوی دکتری فیزیک اتمی و مولکولی و سفیر کودکان کار و سندروم‌داون است .

    در بیستم شهریور سال 1367 در گیلان متولد شده است .

    او خواهر بهتاش نیکراه خواننده گیلانی می باشد .

    دکلمه های کوتاه او با صدای دلنشینش این روزها بسیار پرطرفدار شده است . در زیر برخی از دکلمه های زیبای خانم نیکراه را قرار داده ایم . فقط این کارها و تبدیل به ویس ها اختصاصی کاکتوس موزیک است لطفا اگر در سایتهای دیگر استفاده می کنید منبع ذکر شود .

    دکلمه شبا خوابم نمیگیره از باران نیکراه : DOWNLOAD


    شاعر: احمد جم
    موسیقی متن: رامین عبداللهی
    تدوین: پرنیان صدا

    شعر و متن دکلمه :

    الان چندین و چَن ساله ِشبا خوابُم نمی گیره
    نِگو عاشق شدی؛ بابا مو اعصابُم نمی گیره
    .

    هُلُم میده جلو اما ِجهان کارش عقب گرده
    مو او “طفلم” که گردون از سر “تابُم” نمی گیره
    .

    ِغمام رویایین چیزی ِشبیه قصه ها اما
    پرِ شاماهی قصه به قلابُم نمی گیره
    .

    کسی قدر دل پاک مونه هرگز نمی دونه
    مو “موسی” هم ِبشُم “آسیه” از “آبُم” نمی گیره
    .

    مو هر دردآشنایی می شناسُم رو لِبش خنده س
    خیالت ای دل شنگول و شادابُم نمی گیره؟
    .

    پسر کُش بوده ای دنیا از اول، آخر قصه
    اشاره میکُنم رستم مو سهرابُم… نمی گیره
    .

    نِفهمید و نمیفهمن مُنو درد مونه اینجا
    مو خط دکترُم خالو کسی قابُم نمی گیره
    .

    دکلمه عقابی پرید از باران نیکراه : DOWNLOAD

    قلم : عرفان نظر آهاری
    موسیقی متن: کلرن همایونفر

    شعر و متن دکلمه :

    به گنجشک گفتند، بنویس:
    عقابی پریده
    عقابی فقط دانه از دست خورشید چیده
    عقابی دلش آسمان، بالش از باد
    به خاک و زمین تن نداد.
    و گنجشک کوچک
    همین جمله‌ها را نوشت
    وهی صفحه، صفحه
    وهی سطر، سطر
    چه خوش خط و خوانا نوشت
    ومعلم هر روز دفتر مشق او را ورق زد
    وهر روز هم گفت: آفرین
    چه شاگرد خوبی، همین
    ولی بچه گنجشک یک روز
    با خودش فکر کرد
    برای من این آفرین‌ها که بس نیست
    سوال من این است
    چرا آسمان خالی افتاده آنجا
    برای عقابی شدن
    چرا هیچ کس نیست؟
    چقدر از “عقابی پرید
    فقط رونویسی کنیم
    چقدر آسمان، خط خطی
    بال خاکی
    برای رهایی از این صفحه ها
    نیست راهی؟
    و گنجشک کوچک پرید
    به آن دورها
    به آنجا که انگشت هر شاخه ای رو به اوست
    به آن نورها
    وهی دور و هی دور و هی دورتر
    و از هر عقابی که گفتند مغرورتر
    و گنجشک شد نقطه ای
    نه در آخر صفحه در دفتر این و آن
    که بر صورت آسمان
    میان دو ابروی رنگین کمان

    دکلمه من آن یخم از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر: غلامرضا طریقی
    موسیقی متن: حسام ناصری

    شعر و متن دکلمه :

    من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
    دعای یک لب مستم که مستجاب نشد
    من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد
    به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد
    نه گل که خوشه‌ی انگور گور خود شده‌ای
    که روی‌شاخه دلش خون‌شد و شراب نشد
    پیمبری که به شوق رسالتی ابدی
    درون غار فنا گشت و انتخاب نشد
    نه من که بال هزاران چومن به‌خون غلطید
    ولی بنای قفس در جهان خراب نشد
    به‌خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد
    صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد

    دکلمه با همه ی بی سر و سامانی ام از باران نیکراه  : DOWNLOAD

    شعر : محمدعلی بهمنی
    تدوین : علی تمدنی

    شعر و متن دکلمه :

    با همه ی بی سر و سامانی ام
    باز به دنبال پریشانی ام
    طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
    در پی ویران شدنی آنی ام
    آمده ام بلکه نگاهم کنی
    عاشق آن لحظه ی توفانی ام
    دلخوش گرمای کسی نیستم
    آماده ام تا تو بسوزانی ام
    آمده ام با عطش سالها
    تا تو کمی عشق بنوشانی ام
    ماهی برگشته ز دریا شدم
    تا تو بگیری و بمیرانی ام
    حرف بزن ابر مرا باز کن
    دیرزمانی است که بارانی ام
    حرف بزن حرف بزن سالهاست
    تشنه ی یک صحبت طولانی ام
    خوبترین حادثه می دانمت
    خوبترین حادثه می دانی ام

    دکلمه عیب رندان مکن از باران نیکراه : DOWNLOAD

    غزل: حافظ
    سه‌تار: استاد جلال ذوالفنون

    شعر و متن دکلمه :

    عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

    که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

    هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

    همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

    همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

    سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها

    مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

    ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

    تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

    نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس

    پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

    حافظا روز اجل گر به کف آری جامی

    یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

    دکلمه گفتم ای دل از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : مولانا

    شعر و متن دکلمه :

    گفتم ای دل، نروی؟خار شوی، زار شوی
    بر سرِ آن دار شوی بی بَر و بی بار شوی
    نکند دام نهد؟خام شوی، رام شوی؟
    نپَری جلد شوی،بی پر و بی بال شوی؟

    نکند جام دهد؟کام دهد، ازلب خود وام دهد؟
    در برت ساز زند، رقص کند،کافر و بی عار شوی؟

    نکند مست شوی؟فارغ از این هست شوی؟
    بعد آن کور شوی،کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟

    نکُنَد دل نکَنی،دل بکَنَد،بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
    برود در بر یار دگری،صبح که بیدار شوی؟؟!

    دکلمه نرخِ روز mp3 باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : ساناز رئوف

    شعر و متن دکلمه :

    مسجد که هست، میکده جای نماز نیست

    جایی که آب هست، تیمم مجاز نیست

    پند از زبان عالم اهل عمل خوش است

    اظهار فضل این همه فاضل نیاز نیست!

    گفتار نیک و خوب تو ارزانی تو باد!

    کردار تو به جز به “ددان” هم تراز نیست

    غافل ز خویش! در پی عیب کسان مباش!

    کاین قصه جز حکایت سیر و پیاز نیست

    از بانگ ادعای تو گوش فلک کر است

    طبل میان تهی که دگر جزو ساز نیست!!!!

    نوکیسه های تازه به دوران رسیده را

    سرمایه ای به جز هوس و کبر و آز نیست

    با نرخ روز، هرکس نان می خورد- یقین!

    نامرد و خائن است که مردم نواز نیست

    دست زمانه مشت تو را باز می کند

    -شادم- چرا؟؟ که عمر خیانت دراز نیست!!

    بیهوده نیست توبه ی هر گرگ ، مرگ اوست

    گویند: ” وقت مرگ در توبه باز نیست ”

    دکلمه لحظه ی دیدنت mp3 باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : مهدی جوینی

    شعر و متن دکلمه :

    لحظه ی دیدنت اینگار که یک حادثه بود
    حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت

    سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
    سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت

    تا سه بس بود که بشمارم و در دام افتد
    گفت یک گفت دو ، افسوس سه را دوست نداشت

    من و تو خط موازی ،نرسیده هرگز
    دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت

    درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
    از همان کودکی اش را مدرسه را دوست نداشت

    دکلمه آدم شیم از باران نیکراه : DOWNLOAD

    موسیقی متن: کارن همایونفر

    شعر : یاسر بینام

    شعر و متن دکلمه :

    تمام روز خوابیده ، تمام شب به تنهایی
    منو تو خوب میدونیم چرا این لحظه اینجاییم
    تمومش کن ، تمومش کن
    من انقدر غرق من هستم ، که تو از خاطرم رفتی
    و تا این قاعده بر جاست ، من و تو هر دو بدبختیم
    تمومش کن ، تمومش کن
    نه اینجا جای این دیوونه بازی نیست
    تمومش کن که قلب من دیگه هیچ جوری راضی نیست
    تمومش کن برو ، از دردم ، از شادی بمیر
    تمومش کن واسه من ژست غمخواری نگیر
    ماها تا جایی که میشد به همدیگه بدی کردیم
    تمومش کن که ثابت شه تو از جنس منی یعنی
    من انقدر ، بد شدم انگار و دنیام انقده کوره
    که هفتاد آسمون انگار ، خدا از زندگیم دوره

    و من محو غرور خاک و دجالی که میخندید
    و میدونم تو هم با من ، چقدر اینجاشو همدردی
    به چی ما ادعا داریم ؟ که دردا رو دوا کردیم ؟
    نه ما امروزو خوابیدیم و ، فردا رو فدا کردیم
    و این درد تمام ماست… منم هم سنگ تو تقصیر
    و تو هم سنگ من مستی اگر این عصر کم نوریم
    مقصر کل ما هستیم چرا؟ چون خونه ویرونست
    نـــــــــــــه فقط این نیست ، تو درگیر خودت هستی
    فراموش کردی مرد ، دخیلت رو کجا بستی
    کجا این حرف ما بوده ؟ کجا این رسم آدمهاست ؟
    همه دنیا رو گشتمو ، فقط این رسم ما تنهاست
    که وقتی آدمیت رو شغالا بردنو خوردن
    فقط من سیر باشم ، بقیه مردن هم مردن
    و این رد همون ماره ، که بند پای طاووسه

    رفــــــــــــــــیق …
    این خواب خرگوشی ، زمینه ساز کابوسه
    حالا که قهره این دنیا ، بیا با هم برادر شیم
    بیا واسه ی یک دفعه شده ، دلسوز هم باشیم
    خدا میدونه که من هیچوقت ،من بد خواه تو نیستم
    خدا میدونه مثل تو ، که من پای تو می ایستم
    پس فقط یک راه میمونه ،که ما یک قوم با هم شیم
    دعای هر شب من که : من و تو هر دو آدم شیم

    دکلمه صوتی دکان عطاری از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : محمد صالح‌علاء

    شعر و متن دکلمه :

    سینه‌ام دکان عطاری‌ست دردت چیست؟!

    شمبلیله  ،رازیانه ، شاهی و گشنیز اهل آویشن ،نبیذ سرخ شورانگیز سینه ام دكان عطاریست … دردت چیست؟

    تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز .. عازم مسجد سلیمانی ولیكن میرسی تبریز عاشقی تو عاشقی تو

    من برای عاشق بی كس، من برای عاشق بی چیز، راه رفتن ، گریه كردن زیر باران می كنم تجویز

    نازبوها بوی نعناع ،بوی یاس ، پیرهن چاكی ،در آمیدن لباس سینه ام دكان عطاریست ،دردت چیست ؟

    دکلمه بومِ زندگی از باران نیک راه : DOWNLOAD

    شعر: مهدی جوینی

    شعر و متن دکلمه :

    آزاد شو از بند خویش، زنجیر راباور مکن،

    اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور مکن

    حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن

    از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن

    خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

    تو شاهکار خالقی، تحقیر را باور نکن

    بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش،

    زیبا زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن

    تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی

    از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن

    خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

    پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن

    دکلمه خود را بفروشی از باران نیک راه : DOWNLOAD

    غزل: ساناز رئوف

    شعر و متن دکلمه :

    خود را بفروشی به کسانی به چه قیمت؟

    از خان فلک خوردن نانی به چه قیمت؟

    یک روز به این‌سوی دگر روز به آن‌سوی

    لنگان خرَک خویش برانی به چه قیمت؟

    هرجا به چراگاه رسیدی فکنی بار

    چشم و شکمت را بچرانی به چه قیمت؟

    در بند کشی مردم آزاده دوران

    تاخویشتن از بند برانی به چه قیمت؟

    این چرخ فسون کارتر از توست حذر کن

    مشت تو شود باز زمانی به چه قیمت؟

    از آن خودت باش که ارزنده‌ترینی

    خود را بفروشی به کسانی به چه قیمت؟

    دکلمه درگیر تو بودم از باران نیک راه : DOWNLOAD

    شعر : محمد سلمانی

    شعر و متن دکلمه :

    درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
    در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت

    سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
    سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

    در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
    آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

    بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
    این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟

    من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
    من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت

    با شانه شبی راهی زلفت شدم اما …
    من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت

    در محفل شعر آمدم و رفتم و … گفتند
    ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟

    می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
    سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت …!!!

    دکلمه زیاد که خوب باشی از باران نیکراه : DOWNLOAD

    قلم : باران نیکراه
    موسیقی متن: کارن همایونفر

    شعر و متن دکلمه :

    دلم می سوزد برای لحاف تشک های اعلای خانه
    که انتها گذاشته می شوند مبادا کسی به اشتباه سراغشان برود
    میگذارندشان آنجا تا شاید شاید
    سالی یک بار کسی در خانه را زد و بر آن شد تا شب را آنجا به صبح بکشاند
    لحاف تشکهای بیچاره خانه غریبه را به تن میگیرند
    اما صبح که برسد باز میندازنشان ان ته تراها تا دست نیافتنی تر باشند
    بدتر آنکه آن غریبه هم دیگر هرگز به یاد نخواهد آورد که
    عجب لحاف های دوست داشتنی داشتن آنها

    بعد مینشینند و روزها و شبها
    حسرت آن لحاف هایی را میخورند که
    هریک از اعضای خانه به آنها دل بسته اند
    که هر شب رابا آنها صبح میکنند
    که حتی وقتی به میهمانی یا مسافرتی میروند شب را انجا سپری میکنند با خود می برند
    آنهایی که بوی تن می دهند نه بوی نویی کارخانه را
    زیاد که خوب باشی بی مصرف می شوی

    دکلمه نان و دندان از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : پرواز همای

    شعر و متن دکلمه :

    یک نفر نان داشت اما بی‌نوا دندان نداشت
    آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

    آنکه باور داشت روزی می‌رسد بیچاره بود
    آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت

    دشت باور داشت گرگی در میانِ گله است
    گله باور داشت اما من نمی‌دانم چرا باور سگ چوپان نداشت

    یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود
    آن یکی با بار خر می‌رفت و خر پالان نداشت

    یک نفر فردوس را ارزان به مردم می‌فروخت
    نقشه‌ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت

    هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز
    رعیت بیچاره بخشش داشت اما خان ندشت

    یک نفر نان داشت اما بی نوا دندان نداشت

    دکلمه می بینی از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر: ساناز رئوف

    شعر و متن دکلمه :

    مارِ بر گنج زده چنبره را می‌بینی؟
    گرگِ در حالِ دریدن بره را می‌بینی؟
    یک نفر گفت که قانونِ طبیعت این است
    فنِّ از آب گرفتن کَره را می‌بینی؟
    دیگ با دیگِ دگر گفت که روی تو سیاه
    جدلِ سیر و پیاز و تره را می‌بینی؟
    آدمی کور، عصاکش شده‌ی کورِ دگر
    علتِ کوریِ صدها گره را می‌بینی؟!
    زاغ و کرکس به سرِ شاخه رجز می‌خوانند
    تَرَکِ سقف و در و پنجره را می‌بینی؟
    بالِ پرواز ندارم به هوایت ای شعر!
    مرگِ من در قفسِ حنجره را می‌بینی؟

    دکلمه غم مخور از باران نیکراه صوتی  : DOWNLOAD

    شعر : حافظ

    شعر و متن دکلمه :

    ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

    وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

    دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

    هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

    باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

    گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

    هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

    حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

    جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

    دکلمه صوتی باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : مرتضی لطفی

    شعر و متن دکلمه :

    گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را

    چطور از یادِ مردم می‌بری- ابله- کلامم را!
    هنوز از هستی‌ات رنگی نمی دیدند و می دیدند
    که بر اوراق هستی ثبت می‌کردم دوامم را
    هنوز از گُل‌گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی
    که عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را
    هنوز از گوشهٔ قنداقه بوی شیر میدادی
    که من طی کرده بودم سالها ایام کامم را
    زدی، رفتی، برو با مایه ی بی مایگی خوش باش
    نمیگیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!

    دکلمه باران نیکراه شعر گاو  : DOWNLOAD

    شعر : مرتضی لطفی

    شعر و متن دکلمه :

    گر نباشد حیا و درک و شعور
    آدمی طعنه می‌زند به ستور
    جانِ انسان که تربیت نشود
    آدمی گاو می شود به مرور
    حَیَوانی پلشت و نکبت بار
    که فقط می توان از او شد دور
    می چرد هرچه را که می بیند
    وانگهی گند می زند در سور
    تن، تنومند و طبع ایشان پست
    چشم بینا و ذوق ایشان کور
    گر که خدمت کند به قصد ریاست
    ور عبادت کند ، به نیّتِ حور
    گر دهان وا کند به دُر سُفتن
    متنفر شویّ و او منفور
    فی المثل گر رود به گورستان
    دم به دم رم کنند اهل قبور
    بارها دیده ام من ایشان را
    از قضا آدمی ست بس مشهور

    دکلمه باران نیکراه برای اختلاس  : DOWNLOAD

    شعر : مرتضی لطفی

    شعر و متن دکلمه :

     لای لای گریه‌ی من خواجه را در خواب برد
    خواجه از بستر برون آ مملکت را آب برد!

    خواجه از بستر برون آ،  دزدِ دانا را ببین
    با دوصد آداب آمد، با دوصد آداب برد!

    سیلِ سارق بس که دیوار مرا کوتاه دید
    هرچه دستش می‌رسید از خانه‌ام اسباب برد!

    هرکه آمد دستبردی زد به این خاکِ عزیز
    دید زرخیز است، پس جای طلایِ ناب برد

    سادگی را بین که از شیخی دعایی خواستم
    رفت سوی مسجد اما گربه در محراب برد!

    فی‌المثل قلابی افکندم که صیدی برکشم
    از قضا آمد نهنگی، برد و با قلاب برد

    دکلمه باران نیکراه شعر سعدی  : DOWNLOAD

    شعر : سعدی

    موسیقی متن: علی مؤمنیان

    شعر و متن دکلمه :

    مگو جاهي از سلطنت بيش نيست
    که ايمن تر از ملک درويش نيست
    سبکبار مردم سبک تر روند
    حق اين است و صاحبدلان بشنوند
    تهيدست تشويش ناني خورد
    جهانبان بقدر جهاني خورد
    گدا را چو حاصل شود نان شام
    چنان خوش بخسبد که سلطان شام
    غم و شادماني بسر مي رود
    به مرگ اين دو از سر بدر مي رود
    چه آن را که بر سر نهادند تاج
    چه آن را که بر گردن آمد خراج
    اگر سرفرازي به کيوان برست
    وگر تنگدستي به زندان درست
    چو خيل اجل در سر هر دو تاخت
    نمي شايد از يکدگرشان شناخت

     

    دکلمه باران نیکراه شعر شاملو : DOWNLOAD

    شعر : شاملو

    زیرصدا : شاملو

    موسیقی متن : کارن همایونفر

    شعر و متن دکلمه :

    هيچ کجا هيچ زمان فرياد ِ زنده گي بي جواب نمانده است.

    به صداهاي ِ دور گوش ميدهم از دور به صداي ِ من گوش مي دهند
    من زنده ام
    فرياد ِ من بي جواب نيست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فرياد ِ من است.

    مرغ ِ صدا طلائي من در شاخ و برگ ِ خانه ي ِ توست
    نازنين! جامه ي ِ خوب ات را بپوش
    عشق، ما را دوست مي دارد
    من با تو روياي ام را در بيداري دنبال مي گيرم
    من شعر را از حقيقت ِ پيشاني ي ِ تو در مي يابم

    با من از روشني حرف ميزني و از انسان که خويشاوند ِ همه ي ِ
    خداهاست
    با تو من ديگر در سحر  روياهاي ام تنها نيستم.

    دکلمه باران نیکراه از خاطرم رفتی : DOWNLOAD

    قلم: یاسربینام

    شعر و متن دکلمه :

    درگیر خودت هستی
    فراموش کردی مرد ، دخیلت رو کجا بستی
    کجا این حرف ما بوده ؟ کجا این رسم آدمهاست ؟
    همه دنیا رو گشتمو ، فقط این رسم ما تنهاست
    که وقتی آدمیت رو شغالا بردنو خوردن
    فقط من سیر باشم ، بقیه مردن هم مردن
    و این رد همون ماره ، که بند پای طاووسه
    رفــــــــــــــــیق …
    این خواب خرگوشی ، زمینه ساز کابوسه

    دکلمه درخت از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : محمد شریف

    شعر و متن دکلمه :


    درخت، خاطرۀ زردی از خزان دارد
    درخت برگ به برگ از تو داستان دارد

    درخت اگر چه نجیب است و ساکت و آرام
    ولی دلِ پُری از دستِ باغبان دارد

    کلاغِ خیره‌سری شاخۀ درختان را
    شکسته است ولی باز هم زبان دارد

    به روی شاخۀ سستی ‌نشسته است کلاغ
    دلش خوش است که یک تختِ جاودان دارد

    به گریه کاخِ تو را می‌برم، مراقب باش
    که اشک، همتِ یک سیل در توان دارد

    بترس از دَم ِ فرزندِ مادرِ پیری
    که دست‌های ضعیفی به آسمان دارد

    کنار سفره‌ات‌ ای خان! زنی نشسته هنوز
    که بَــهـــرِ نان شــبــش رنجِ هفت خان دارد

    به میزبانی من نرم می‌شوی گاهی
    ولی غذای تو در لقمه استخوان دارد

    به فکر حافظۀ خوبِ میهنِ من باش
    بدان که ذهنِ زمانه زباله‌دان دارد

    عبور می‌کند از هر چه هست مَرکبِ آه
    اگر چه کاخِ تو بسیار پاسبان دارد

    دکلمه قطع قلم از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : حسین جنتی

    شعر و متن دکلمه :

    قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟

    این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!

    گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،

    گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!

    روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،

    حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق

    تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار

    سیب ” است ، یا ” سر ” است ، نشان می کنی رفیق!

    کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است،

    از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!

    خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!

    قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!

    گفتی: ” گمان کنم که درست است راه من

    داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!

    فردا که آفتاب حقیقت برون زند،

    سر  در کدام  برف  نهان می کنی رفیق؟

     

    دکلمه من اما از دختر بودنم ، راضی‌ام از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر و متن دکلمه :

    بچه که بودم دنیا زیباتر و محدودتر بود

    تمام دغدغه ام این بود که زودتر ظرف ها را بشویم تا بگذارند رها شوم در کوچه مان
    با نخود چه های دیگر دوچرخه سواری کنم و گهگاهی هفت سنگی بزنیم به بدن
    با تمام کودکی ام منتظر سر برجی که وعده اش را میدادند می ماندم تا حقوق بگیرند و چیزهای کوچکی که میخواستم را برایم بخرند
    از همان سالها یاد گرفتم که باید منتظر ماند و خودمانیم چقدر به دست آوردنشان لذت بخش بود
    با برادرم کیم دوقلو می خریدیم و قُل به قُل قسمت میکردیم
    قُلک پر میکردیم و قول میدادیم شکسته که شد دُنگ ها یکی باشد

     

    در حیاط خانه مان برای ماهی ها استخر درست میکردیم و تیله ها جایزه میدادیم به هر کسی که تندتر بدود

    صندل و کفش و لباس سایز بزرگتر میپوشیدیم و غلت به غلت میخندیدیم کف اتاق و کوچه و
    بچه که بد و خوب عرف را کمتر میفهمیدم و راحت تر قبول میکردم
    درست یادم نیست ، همه چیز روزی سرم خراب شد که گفتند دیگر نمیتوانی سر کوچه بازی کنی
    و جوابشان در مقابل این سوال که چرا بردارم میتواند تنها یک چیز بود ، او پسر است
    این یکی را نمیفهمیدم

    روزها از پشت پنجره غبطه میخوردم به بچه هایی که بی خیال از همه لِی لِی میکردند و میخندیدند و لذت میبردند
    سال ها میخواستم منش پسرانه داشته باشم شاید این جبر را بردارند
    حالا اما از آن روزها دور شده ام ، دیگر همه چیز را قبول کرده ام
    دیگر دنیا برایم آنقدرها زیبا نیست
    دیگر بهانه ایی برای شستن ظرف ها ندارم

     

    دوچرخه سواری نمیکنم
    هفت سنگ به کلی یادم رفته
    دیگر به وعده های کسی دلخوش نمیکنم
    تیله ایی ندارم ، ماهی ها را گم کرده ام
    دیگر کیم های دوقلو که نصف میشوند ، یک قُل کامل نصیب من نمیشود
    قلک ها که میشکنند ، دُنگ ها یکی نیستند
    صندل های بزرگ آن روزها برایم کوچک شده اند و به آنها نمیخندم
    حالا تاریخ ها خوانده ام از زنده به گور شدن دختران
    داستان ها شنیده ام از داس ها
    تصویرها دیده ام از تجاوز ها

    اما ، اما دختران زیادی دیده ام که دست روی زانو هایشان گذاشتند و بلند شدند
    دخترها دیدم که دکتر شدند ، نقاش شدند ، مهندس شدند ، معلم شدند ، مادر شدند
    دخترها دیدم که خوانده اند ، دیده اند ، رفته اند و رسیده اند
    دخترها دیدم که قله ها فتح کرده اند
    دخترها دیدم که پرواز کرده اند
    دخترها دیدم که پرواز کرده اند
    بزرگ تر که شدم بد و خوب عرف را بهتر میفهمم و سخت تر قبول میکنم
    دنیا بی رحم تر شده و زندگی عجیب تر
    من اما از دختر بودنم راضی ام

    دکلمه گیلکی باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : شیون فومنی

    شعر و متن دکلمه :

    رو به قبله دوعا درمان چی کونه؟
    بتمرگ و بعله قوربان چی کونه؟
    کو واسی دکلایه درّه پورابه
    فیلا چمچه مره آب دان چی کونه؟
    آه ناره به ناله سودا بوکونه
    ویشتایی بمرده دندان چی کونه؟
    حلا خو هرچی بتر حرف حیساب
    نوشت لنگا کوتا دامان چی کونه؟
    کبچی لبچِه دینه گِه آق قزنا باخ
    که خدا مردی اَ سامان چی کونه؟
    موشت به پیشانی و دس به سفره یه
    شکم گوشنه جا ایمان چی کونه؟
    خاک بسر میدانا بی مردی بوکوشت
    پوشت خیمه می ره افغان چی کونه؟
    بی خودی شوئن دره آسمان می داد
    کافر راسته موسلمان چی کونه؟

    ترجمه دکلمه :

    برای آدم در حال مرگ ، دعا و درمان چه فایده ای دارد ؟
    بتمرگ و بله قربان چه می کند (چه فایده ای دارد )؟
    آه ندارد تا با ناله سودا کند
    برای کسی که از گرسنگی مرده ، دندان چه فایده دارد ؟
    مشت به پیشانی و دست به سفره است
    برای شکم آدم گرسنه ایمان چه می کند ؟
    میدان بیچاره (خاک بر سر ) از حضور یک مرد خالی است
    پشت خیمه ، داد و فغان برای من چه می کند ؟
    بیخودی داد من دارد به آسمان می رود
    در راسته ی کافران ، مسلمان چه می کند ؟

    دکلمه ریا از باران نیکراه : DOWNLOAD

    موسیقی متن : کارن همایونفر

    شعر و متن دکلمه :

    فرزندان نداشته‌ی عزیزتر از داشته‌هایم
    درسِ امروزتان این است:
    “ریا، بوی تعفن می‌دهد”
    اشک، عزا، نذر، مرگ، شهادت، حُزن، …
    حُرمت دارد.
    به وَنگ نکشیدش ، به ننگ نکشیدش ، به گَند نکشیدش…
    ریا نکنید.
    ریا ، بوی تعفن می‌دهد.
    ریا نکنید

    دکلمه لقمه‌ی آخر از باران نیکراه : DOWNLOAD

    موسیقی متن : کارن همایونفر

     متن دکلمه :

    عادتی دارم در غذا خوردن
    باید لقمه‌ی آخر پُرمَلات باشد

    یکجور که طعمش بنشیند به دهانم، و چشم و دلم را سیر کند

    تا وعده‌ی بعد! چند روز پیش بعد از مدت‌ها رفتیم جگرکی

    چهار سیخ سَردل سفارش دادند با یک سیخ جگر

    من جگر-دوستم!

    خسیس بود صاحب مغازه! در هر سیخ، سه تکه‌ی کم جان گذاشته بود.

    سَر دل خوردم به ناچار، لقمه‌ی آخر را اما جوری تنظیم کردم که جگر باشد.

    یک نصفه لیموی تازه را هم نگه داشتم زیرِ تکه‌ای لواش تا انتها. چسبید.

     

    پدربزرگم به فاصله‌ی دو هفته عمرش را داد به شما. قبراق بود

    یا لااقل تا وقتی که ما متوجه خرچنگ‌های تنیده شده در شکمش نبودیم، سیاه‌چاله‌های زیر چشمش را هم نمی‌دیدیم.

    یک ماهِ قبلش یک پیتزا گرفته بود دستش و آمده بود خانه‌یمان

    همیشه برای شکمش ارزش زیادی قائل بود خدابیامرز

    نبودنش را باور نمی‌کردم

    این به گمانم اولین تجربه‌ی مرگ در عزیزانِ نزدیکم بود.

    در پارچه‌ی سفید که پیچاندندش، به چاله‌ی بتنی که بردندش همه اصرار داشتند بر دیدنش برای آخرین بار…

    می‌گفتند رسم است. دیدیم و زار زدیم.
    حالا نزدیک به چهار سال از آن زمان می‌گذرد،

    حاج‌آقا هنوز برایم آن جسمِ بی‌جانِ پیچیده شده در پارچه و برده شده به چاله و دور شده با مگس است.
    چقدر دوست داشتم آن آخرین‌بار نبود. چقدر دوست داشتم میشد این چهارسال پیتزا به دست و خندان یادش بیفتم.
    فرزندانِ نداشته‌ی عزیزتر از داشته‌هایم!
    لقمه‌ی آخر، صحنه‌ی آخر، دیدار آخر را به هیچ‌ قوم و رسم و بایدی نفروشید.
    بگذارید پرملات باشد، یکجور که چشم و دلتان سیر شود. تصویری که جانِ مقابله با سال‌ها دلتنگی‌تان را داشته باشد.
    همین

    دکلمه دلا از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : مولانا

    شعر و متن دکلمه :

    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
    به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
    در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
    به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
    به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
    که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد
    نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
    نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
    چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار
    از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

    دکلمه دیوونه نباشی از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : احسان گودرزی

    شعر و متن دکلمه :

    می‌ترسُم از این کشور خوسیده‌ی خوشبخت
    بیدار بشُم این طرف مرز نباشی
    تو خوُ زمین باشُم و بارونی و گندم
    بیدار شُم اما تو کشاورز نباشی

    می‌ترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
    له شُم تو به معماری آوار بخندی
    آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه
    هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی

    دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
    می‌ترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
    هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونه‌ات
    یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی

    حافظ خوانی باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : حافظ

    شعر و متن دکلمه :

    دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
    چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
    ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
    روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
    عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
    عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
    با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
    آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
    تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
    رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

    دکلمه غزل حافظ با صدای باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : حافظ

    شعر و متن دکلمه :

    همای اوج سعادت به دام ما افتد
    اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
    حباب وار براندازم از نشاط کلاه
    اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
    شبی که ماه مراد از افق شود طالع
    بود که پرتو نوری به بام ما افتد
    به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
    کی اتفاق مجال سلام ما افتد
    به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
    بود که قرعه دولت به نام ما افتد
    ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
    نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

    دکلمه به موقع باشيم با صدای باران نیکراه : DOWNLOAD

    نویسنده : نسیم شاه چشمه

    متن دکلمه :

    یادم می آید در کوچه ای شاهد دعوای چند پسر بچه بودم

    پسرک پر جنب و جوشی بطور عامدانه زده بود به پای یکی دیگر از بچه ها

    بچه مضروب هم خیلی صادقانه و راحت کشیده بود کنار

    و گفته بود من دیگر نمیخواهم با تو بازی کنم

    همین طور که کوچه حسابی شلوغ بود

    و پر همهمه و حرف ها بیان میشد و هرکس چیزی میخواست

    پسرک شیطان کف زمین نشسته با چشمانی خیره به دوستش مینگریست

    او علاقه زیادی به دوست مضروب خود داشت و هیایوی تصمیم گیری

    اورا ترسانده بود که نکند دوستش دیگر نخواهد با او بازی کند

    او خطا کرده بود خطا را پذیرفته بود

    و دلش نمیخواست دوستش را از دست بدهد

    اما ناگهان تصمیمی گرفت وسط تمام شلوغی ها برای از دست ندادن همبازی اش

    ناگهان خیره به او با صلابتی عظیم و صدایی بلند گفت : دوستت دارم

    انگار سکوتی محض بر دنیا حاکم شد

    پسرک توی کوچه چقدر به موقع بود چقدر مرد بود چقدر درست بود

    دروغ چرا این غافلگیری صادقانه من شبگرد قصه گو را حتی حسابی به وجد آورد

    من ، شبگرد قصه گو این قصه را گفتم، نه کم نه زیاد

    حالا اما میگویم کاش برای ویران نشدن حالی ،فالی ،مالی

    کاش برای خوب زیستن به موقع باشیم

    عین پسرک جذاب کف زمین نشسته ،درست و بزرگ و بموقع

    دکلمه غواص با صدای باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : حامد عسکری

    شعر و متن دکلمه :

    نِنه‌ش میگفت بُواش قنداقه شو دید
    رو بازوش دس کشید مثل همیشه
    می‌گفت دِستاش مثه بال نِهنگه
    گِمونم ای پسر غِواص میشه

    نِنه‌ش میگفت: همه‌ش نزدیک شط بود
    میترسیدُم که دور شه از کنارُم
    به مو‌ میگف : نِنِه میخام بزرگ شُم
    بِرُم سی لیلا مرواری بیارُم

    نِنه‌ش میگفت نمیخاستُم بره شط
    میدیدُم هی تو قلبُم التهابه
    یه روز اومد به مو گفت: بل بِرُم شط
    نفس ،مو بیشتِر از جاسم تو آبه

    زِد و نامردای بعثی رسیدن
    مثه خرچنگ افتادن تو کارون
    کِهورا سوختن ،نخلا شکستن
    تموم شهر شد غرقابه ی خون

    نِنه‌ش میگفت روزی که داشت میرفت
    پسین بود؟ صبح بود؟ یادُم نمیاد
    مو‌گفتم :بِچِه‌ای…لبخند زد گفت:
    دفاع از شط شناسنامه نمیخواد

    رفیقاش میگن : از وقتی که اومد
    تو چشماش یه غرور خاص بوده
    به فرمانده‌ش میگفته بِل بِرُم شط
    ماها هف پشتمون غِواص بوده

    نِنه‌ش میگف جِوونِ برگِ سِدرُم
    مثه مرغابیای خسته برگشت
    شبی که کربلای چاار لو رفت
    یه گردان زد به خط یه دسته برگشت

    نِنه‌ش میگفت‌: چشام به در سیا شد
    دوای زخم نمک سودُم نِیومد
    مسلمونا دلُم میسوزه از داغ
    جِوونُم دلبَرُم رودُم نِیومد

    عشیره میگن از وقتی که گم شد
    یه خنده رو لب باباش نیومد
    تا از موجا جنازه پس بگیره
    شبای ساحلو دمّام میزد

    یه گردان اومده با دست بسته
    دوباره شهر غرق یاس میشه
    ننه‌ش بندا رو ‌وا میکرد باباش گفت:
    مو‌گفتم ای پسر غِواص میشه

    دکلمه فکر کردن به تو از باران نیکراه : DOWNLOAD

    متن دکلمه :

    میدانی فکر کردن به تو ، چطور به جانم می افتد؟
    مثل نفوذ شامپو به چشم است ؛ هی میسوزاند.
    اونقدر به تکاپو می افتی که با چشمان بسته دست میچرخانی برای یافتن آب
    نه میشود آرام گرفت نه میشود چشم باز کرد و چرخاند برای یافتن جان
    آب می پاشی ؛ آب می پاشی.
    اشکات سرازیر میشود
    وسفیدی چشمت قرمز
    سوز دارد باز
    میدانی فکر کرد به تو چطور به جانم میافتد؟
    انگار شامپو جریان دارد در رگها، شامپو پمپاژ میشود به قلبم ، با همان غلظت وحشتناک
    بعد میسوزد
    بعد آب می خواهد
    بعد اشکات می آید
    بعد قرمز میشود
    بعد باز سوز دارد
    باز سوز دارد

    دکلمه چه باید کرد از باران نیکراه : DOWNLOAD

    غزل : مرتضی لطفی

    متن دکلمه :

    بنشین بگو بشنو برادرجان چه باید کرد؟
    با میهن این انبوه اندوهان چه باید کرد؟
    با میهن، این چشم‌انتظار، این مادرِ تبدار
    با حالِ نامیزانِ فرزندان چه باید کرد؟
    با سالیانِ دورِ دشواری و بیماری
    با دردهای زاده از درمان چه باید کرد؟
    از روزگارِ رفتۀ ایران چه باید گفت؟
    با نقشۀ آیندۀ ایران چه باید کرد؟! .
    ای دست‌های پینه بسته، مردمِ خسته
    با آجرِ افتاده جایِ نان چه باید کرد؟
    روزی به من گفتی که این گوی است و این میدان
    اکنون که گم شد گوی، با میدان چه باید کرد؟
    از پای‌‌بست خانه‌ام با خواجه گفتم، گفت:
    بنشین ببین با نقشۀ ایوان چه باید کرد؟

    دکلمه باز باران از باران نیکراه : DOWNLOAD

    متن دکلمه :

    باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
    خانه ام کو؟
    خانه ات کو؟
    آن دل دیوانه ات کو؟
    روزهای کودکی کو؟
    فصل خوب سادگی کو؟
    یادت آید روز باران
    گردش یک روز دیرین
    پس چه شد؟
    دیگر کجا رفت؟
    خاطرات خوب و شیرین
    کوچه ها شد کوی بن بست
    در دل تو آرزو هست
    کودک خوشحال دیروز
    غرق در غمهای امروز
    یاد باران رفته از یاد
    آرزوها رفته بر باد
    باز باران
    باز باران
    بی ترانه
    بی بهانه
    میخورد بر بام خانه
    شاید هم گم کرده خانه

    دکلمه آینه از باران نیکراه : DOWNLOAD

    متن دکلمه :

    برخی از دوستان آینه‌ی مُحدّب‌اند و بعضی‌ها مُقعر!
    دوستِ خالص اما… به گمانم کسی‌ست که نقص‌ها و کم‌کاری‌هایتان را با “آینه‌ی محدّب” و تصویری کوچکتر از واقع به دلش می‌چسباند
    و از آن طرف حمایت‌ها و محبت‌هایتان را می‌گذارد در فاصله‌ی کانونیِ “آینه‌ی مقعرِ” دلش و تصویری زیباتر و بزرگ‌تر از آنچه در ظاهر دیده می‌شود، ثبت می‌کند!
    دوستانِ با عکس‌العمل‌های “آینه‌ی تخت گونه” هم دَمشان گرم که لااقل “منصفانه” شاد یا غمگینتان می‌کنند!

    دکلمه عید نوروز از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : مرتضی لطفی

    متن دکلمه :

    الهی اشتیاقی در دل افکن بی قرارش کن
    درون سینه ها سنگی ست
    سیبی آبدارش کن
    الهی ماهی جان تشنه براین خاک میغلتد
    برایش تنگ آبی شو
    کمی امیدوارش کن
    ببین این خطه خاکستری را خاک سنگین را
    قلم درجوهر رحمت بگردان سبز زارش کن
    اگر دیدی گاهی بی پناهی میکشد آهی
    پناهش باش وانگه سکه عزت نثارش کن
    هوا دلگیر،درها بسته،سرها در گریبان است
    زمستان را ببر هرطور که میدانی بهارش کن

    دکلمه ظهور کن از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شاعر: حسین جنتی
    موسیقی متن: میلاد بیضا

    متن دکلمه :

    ظهور کن ! که به تنگ آمدیم از تزویر
    ز دستِ منتظرانت خلاص کن ما را

    دکلمه با تو حرف میزنم از باران نیکراه : DOWNLOAD

    نویسنده : نسیم شاه چشمه
    موسیقی: دکتر محسن جلیلی

    متن دکلمه :

    خدایا بچه تر که بودم ، برایت نامه می نوشتم
    نامه همیشه راهی بود برای گفتن تمام درد و دل هایم
    و نوشتن همیشه راهی بود برای خجالت نکشیدن و حرف زدن
    در آن نامه ها ، آرزوهایم را می نوشتم حتی از رنگ آب نبات هایی که میخواستم می گفتم
    و از تو می پرسیدم که موهایت چه رنگی است
    بعد از تو می خواستم که جواب نامه هایم را بدهی

    بعد نامه هایم را داخل یک صندوقچه ته حیاط می گذاشتم تا تو آنها را برداری و به جایش برایم جواب بگذاری
    تو جواب میگذاشتی ، تو با من حرف میزدی و به من راه حل نشان میدادی و من از خطوط آن نامه ها تو را میشناختم
    روزها گذشت ، من بزرگ تر شدم و فهمیدم که دست خط تو چقدر شبیه دست خط مادرم است
    و به نسبت های فامیلی با تو روی زمین ، ایمان آوردم

     

    خدایا ، این بار که مینویسم با صدایی آشنا ، پاسخم را بده

    من از زمین با تو حرف میزنم ، از جایی که دیگر هوا ندارد
    از جایی که خاکش سخت به سبزی تن میدهد
    از جایی که شکوفه ها چند صباحی ست که عمرشان به کوتاهی یک آه میگذرد
    از جایی که دامان طبیعتش آلوده به درد است
    از جایی که آدم ها از فرط درد ، دور و دورتر از هم

    من میدانم که تو همه اینها را میبینی
    تعداد آدم های خسته و بی جان را می دانیتعداد شکوفه های کم شده از درختان را بلدی

    اشک های گاه و بی گاه را می شماری
    علت هر بغض در گلو جامانده را از بری
    میدانم ولی باز در نامه ام ، از تو آب نبات رنگی میخواهم این بار برای کودکان خاکستری سرزمینم

     

    نور میخواهم برای تمام خانه های بی پنجره
    کوک میخواهم برای تمام جیب های پاره
    خدایا میدانم که مهربانی هایت در راهند
    میدانم سیل فرشتگان نجاتت را به زودی راهی زمین میکنی
    میدانم همین جایی ، همین نزدیکی
    من میدانم که تو هستی
    اما یکبار ، یکبار برای همیشه
    مرا به آن کوچه کودکی ام ببر ، به صندوقچه ته حیاط برسان و خودت جوابم را بده
    من اینبار به صدای تو محتاجم ، به نشان تو ، به دست خط تو

    دکلمه آینه از باران نیکراه : DOWNLOAD

    موسیقی متن: کارن همایونفر
    تدوین: علی تمدنی

    متن دکلمه :

    شاه کلید شعور در زندگی این است که یک جایی در یک اتفاقی ،در یک بحث ، ذوق یا نقد خودتان را به نزدیکترین آینه دور و برتان برسانید
    زل بزنید در چشمان خودتان و بگویید
    من اشتباه کردم
    بعد یک چک بخوابانید زیر گوش خودتان
    و اشک خودتان را در بیاورید
    بعد قربان صدقه خودتان بروید و بگویید فدای سرت
    همین که فهمیدی اشتباه امدی این قسمت از راه را
    این قسمت از حرف زدن هایت را ، این قسمت از قضاوت کردن هایت را ، این قسمت از تجاوزهایت را
    خودش کلیست

    چه آدمهایی که آهشان دم نمیشود و باز نمیفهمند

    آن وقت می توانید به معصوم ترین و فهمیده ترین حالتتان در آینه یکبار دیگر نگاه کنید
    و خودتان را آماده کنید
    تات تاوان تمام ان اشتباهات را از دم پس بدهید
    اما جا نزنید
    جا نزنید
    هر آدمی توی زندگی اش لااقل یک بار به دور از تمام ماله کشی ها و توجیه کردن ها
    باید صدایش را بریزد توی گلویش و بگوید
    تاوان اشتباه کردن هایم را روی گردن خودم بار بزنید
    تمام جدل ها ، تمام دل سیاهی ها ، تمام جنگها از همین گردن نگرفتن ها کلید میخورد
    که آن هم شاید از کمبود آینه ناشی شود
    پس پیش نیاز این بحث حمل هموازه یک آینه است
    آینه ای از جنس انصاف و وجدان
    فقط فقط حواستان باشد
    آینه شکسنیست

    دکلمه خاطراتِ کودکی از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : محمدعلی حریری جهرمی
    تدوین: علی تمدنی

    متن دکلمه :

    کاش اولین روز دبستان بازگردد
    کودکی ها شاد و خندان بازگردد
    بازگرد ای خاطرات کودکی
    من سوار اسب های چوبکی
    خاطرات کودکی زیباترن
    یادگاران کهن ماناترن
    درسهای سال اول ساده بود
    آب را بابا به سارا داده بود
    درس پندآموز روباه و خروس
    روبه مکار و دزد چاپلوس

     

    روز میهمانی کوکب خانم است
    سفر پر از بوی نان گندم است
    با وجود سوز و سرمای شدید
    ریزعلی پیراهن از تن میدرید
    تا درون نیمکت جا میدیم ما پر از تصمیم کبری میشدیم
    پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
    یک تراش سرخ لاتی داشتیم
    کیفمان چفت برند زرد داشت
    دوشمان از حلقه هایش درد داشت
    گرمی دستهایمان از آه بود
    برگ دفترها به رنگ کاه بود
    کودکانه لکه سیگار سرد
    بچه های کوچک اما مرد مرد
    کاش کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
    جمع بودن بود و تفریحی نبود
    کاش میشد باز کوچک میشدیم
    لااقل یک روز کودک میشدیم
    یاد آن آموزگار ساده پوش
    یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
    ای معلم نامور یادت بخیر
    یاد درس آب و بابایت بخیر
    ای دبستانی ترین احساس من بازگرد
    بازگرد این مشق ها را خط بزن

    دکلمه شعر مولانا از باران نیکراه : DOWNLOAD

    متن دکلمه :

    گر جان به جز تو خواهد از خویش برکنیمش
    ور چرخ سرکش آید بر همدگر زنیمش
    گر رخت خویش خواهد ما رخت او دهیمش
    ور قلعه‌ها درآید ویرانه‌ها کنیمش
    گر این جهان چو جانست ما جان جان جانیم
    ور این فلک سر آمد ما چشم روشنیمش
    بیخ درخت خاکست وین چرخ شاخ و برگش
    عالم درخت زیتون ما همچو روغنیمش

    دکلمه گذشتن از باران نیکراه : DOWNLOAD

    متن دکلمه :

    به در و دیوارِ خانه‌ام نگاه می‌کنم
    و به آدم‌های دور و برم
    و به لوازم شخصی‌ام
    و به صورتم در آینه
    و به این فکر می‌کنم که اگر هر کدامشان را از دست بدهم چقـــدر غمگین خواهم شد!
    بعد به گذشته‌ام نگاه می‌کنم
    به کودکی‌ام
    و سعی می‌کنم چهره‌ی همبازی‌هایم را به خاطر بیاورم
    یا رکابِ دوچرخه‌ام را
    یا در و دیوارهای اتاقِ صورتی‌ام را
    یا قلک و تختِ چوبی‌ام را
    یا عروسک‌هایی که عجیب دل بسته بودم بهشان
    یا دست‌های همسایه‌ی پیرمان که وقتی کلید نداشتم برایم قلّاب می‌گرفت
    یا تصویرِ دندان‌های شیریِ افتاده‌ام در آینه…
    من چقدر گذشته‌ام!
    من چقدر از هر آنچه که دوست می‌داشتم زود گذشته‌ام
    راحت گذشته‌ام
    من چقدر پر شده‌ام از نداشته‌ها
    و چقدر پر شده‌ام از داشته‌هایی که بالحتم روزی مثل امروز نداشتن‌شان چندان دلم را به درد نخواهد آورد!
    تمام دوستان نزدیکم
    و تمام جلساتِ مثلاً مهمِ کاری
    و تمام اشیایی که رویشان میمِ مالکیت گذاشته‌ام
    و تمام آدم‌هایی که عجیب دلبسته‌ام بهشان
    روزی تاریخ انقضای بودنشان فرا می‌رسد
    و روزی تاریخ انقضای بودنم برایشان فرا خواهد رسید!
    “آینه‌ای که از جلویش رد شده‌ای
    هرگز تصویر تو را به خاطر نخواهد سپرد!”
    من چقدر از همه چیز راحت گذشته‌ام
    چقدر راحت می‌گذرم
    و چقدر راحت “خودم” بخشی از گذشته می‌شوم.
    همین!

    دکلمه خریدار از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : رهی معیری
    صدابردار: میلاد جعفری
    موسیقی متن: رامین عبداللهی

    متن دکلمه :

    باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
    وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
    من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
    اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

    دکلمه بهار از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر : حسین منزوی
    موسیقی متن: رامین عبداللهی

    متن دکلمه :

    من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدم
    من از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم
    هم از خمار رهیدم٬ هم از فریب گذشتم
    که از سراب به دریایی از شراب رسیدم
    اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتم
    به یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم
    چگونه‌است و کجا؟ دیگر از بهشت نپرسم
    که در تو٬ در تو به زیباترین جواب رسیدم
    کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و در تو
    به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم

    دکلمه مرگ آمده از راه از باران نیکراه : DOWNLOAD

    با صدای : پویا نظافتی
    ترانه‌سرا: حسین غیاثی
    موسیقی: حسام ناصری
    رکورد و میکس: وحید طاهرخانی

    متن دکلمه :

    مرگ آمده از راه چیزی نیست
    جان میکنم راه گریزی نیست
    میگردم این خاک پر از غم را
    هر گوشه جز مرگ عزیزی نیست
    من لکه ای از خون یک گنجشک
    سمت چپ پیراهنم دارم
    هر شب میان خواب کابوسی از لحظه ی جان کندنم دارم
    در گوشمان از مرگ میگویند
    در گوش ما جمع بع تب راضی
    مثل عروسک های بی جان
    بازیگر این خیمه شب بازی
    مرگ آمده از راه چیزی نیست

    دکلمه پول خرد از باران نیکراه : DOWNLOAD

    ‎متن: باران نیکراه
    ‎موسیقی: رامین عبداللهی

    دکلمه اگر اینان مسلمانند از باران نیکراه : DOWNLOAD

    ‎شعر: حسین جنتی

    متن دکلمه :

    اگر اینان مسلمانند، یارب! کافرم گَردان
    ‏‎وگر من کافرم از مسلکِ ایشان بَرم‌ گَردان

    دکلمه بین ما خطیست قرمز از باران نیکراه : DOWNLOAD

    شعر: حسین جنتی
    موسیقی: هومن نامداری

    متن دکلمه :

    بین ما «خطی‌ست قرمز» پس تو با ما نیستی
    یک قدم بردار، می‌بینی که تنها نیستی

    خیر‌خواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن
    فرصت امروز را دریاب، فردا نیستی

    یک سخن کافی‌ست گفتن، گر درین خانه کَس است
    یا نشانی را غلط دادی به ما، یا نیستی

    هیچ می‌ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه!
    از مسلمانی همین داری که «ترسا» نیستی

    ای که با یک سنگ کوچک، خاطرت گِل می‌شود
    مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی

    نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب
    فرق دارد آخر این قصه، موسی نیستی!

    دکلمه های مریم حیدرزاده را هم از این لینک دانلود نمایید .

    روبیکا کاکتوس موزیک   تیشرت استقلال
    بر چسب ها :
    نوشته های مشابه
    دیدگاه ها
    45 دیدگاه برای “دانلود دکلمه های باران نیکراه”
    1. بسیار صدای لذت بخش و دلنشینی چندین بار گوش دادم به خصوص دکلمه عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت. همیشه سلامت باشی عزیزم 💕

    2. عالی عالی عالی

    3. زیبا ❤️❤️

    4. سلام.ممنون از زحمتی که کشیدین.واقعا این شعر ها رو خودم که می خونم با موقعی که از زبان باران خانم نیکراه گوش می کنم قابل مقایسه نیست .واقعا بیان زیبا و با احساسی دارن که لذت گوش دادن رو صد چندان میکنه .

    5. عالی و آرامش بخش و کافی

    6. عالیییییییییییییییییییییییییی

    7. عالی🌹دلنشین💓❤

    8. عالی.بسیار زیبا.امیدوارم همیشه موفق باشن

    9. سلام . مگر می شود چیزی سرود یا چیزی نوشت …
      زیرا آنقدر خوب بود ، گویا عالی بود

    10. باسلام من اصلا نمیتونم دانلودکنم یاحتی صوتش روگوش کنم ارور509 میدهچکارکنم

    11. بسیار زیبا و‌عالی من هزار بار هم ب این صدای دلنشین و شعر پرمعنا گوش بدم خسته نمیشم بازم برام تازگی داره اینم فوق العاده اس..
      و در اخر ممنونم از سایت خوبتون‌.

    12. وقت بخیر،خیلی ممنو از بابت گذاشتن این دکلمه ها،من از طرفدارای پر و پاقرص ایشونم که هر روز باید صداشونو گوش کنم ،دکلمه ای که من خیلی از ایشون دوس دارم اینجا نیست. میشه زحمت بکشین بذارید،دکلمه شعر شاملو که میگه:هیچ کجا،هیچ زمان،فریاد زندگی بی جواب نیست …..از دور به صدای من گوش میدهند و …..ممنون میشم

    13. واقعا ممنون ازتون و از خانم نیکراهِ عزیز ، یه لطفی بهمون بکنید و بقیه ی فایل هاشون رو هم اضافه کنید و رضایت ما از این سایت زیبا رو صدچندان تر .

      • ممنون از همراهی شما و خوشحالیم از رضایت شما . چشم . این پست زود به زود آپدیت می شود و دکلمه های تازه باران نیکراخه اضافه می شود

    14. باسلام خدمت خانم دکترباران نیکراه — خطه شمال
      آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون. بسیارعالی

    15. سلام بسیار عالی اکنون که لحظه ای باعث ارامش ما شدی خداوند همیشه آرامش دهنده شما باران عزیز و همکاران پرتلاشتون باشه

    16. سلام ببخشید من چرا نمیتونم دکلمه هارو دانلود کنم ؟

    17. وقتی می‌خواندی حس کردم داخل قصه هام منتظر نشستم که قصه گوی هر شب ما بیاد و قصه جدیدی برایم بخواند سئوال اینجاست من خوابم یا وقت اجرای زیبایت داخل قصه می شوم یا اینکه دیوانه شدم بقول شاعر دیوانه شو دیوانه شو

    18. سلام تو روخدا میخوام دانلود کنم نمیشه چیکار کنم

      • سلام تست شد و مشکلی وجود نداره. روی سه نقطه بغل پخش آنلاین بزنید و سپس بارگیری رو بزنید تا دانلود بشه

    19. سلام هر کاری میکنم نمیشه دانلود کنم چیکار کنم

    20. صدای جذابببب

    21. چرا هر چی میزنم نه پخش میشن نه دانلود؟؟؟؟؟؟

    22. باسلام وعرض ادب وآرزوی سلامتی برای خانم نیکراه بااین اشعارزیبا وصدای دلنشین وصدچندان خانم نکیراه هرروزانرژی میگیرم انشاالله که سلامت وفعال باشید ممنون بسیار عااالی

    23. زیبا بود

    24. چرا ناقص رو خواني ميكني حاج خانم نازنين

    25. سلام توروخدا صدای صوتی ایشون از اون دکلمه اواره بشوم مملکتوم دست تو باشد ….. رو هم بزارین
      لطفا🙏🙏🙏🙏

      • دکلمه مورد نظر شما به انتهای لیست اضافه شد و میتوانید دانلود نمایید .

    26. بسیار زيبا باصدايي رسا ودلنشين

    27. بسیار زیبا ودلنشین مرحبا به چنین انسانی ودرود بر پدر ومادری که چنین فرزندی تحویل جامعه داده اند , واقعا ممنون

    28. واقعن صدای رویای و ملکوتی دارن میشه اسمشو عوض کنه بذاره رویا ملکوتی . اگر واقعن فاز ازش بگیری آدم می‌ره جای دیگه فقط جسمش اینجاست …

    29. سلام ممنون از زحماتتون،یه دکلمه ای که خیلی دوست دارم نیست ممنون میشم بزاریدش، مثالی که از (در) میزنن.
      به قیمت وارد بازی شدن نگذارید با لگ بازتان کنند

    30. دکلمه های خانم باران فوق العاده ان…لذت میبرم همیشه…
      لطفا لینک دانلود دکلمه “میدانی فکر کردن به تو چطور به جانم می افتد” رو هم بذارین…
      ممنون

    31. سلام. ای کاش تمام صوت‌های دکلمه ایشون و همچنین استاد شهریار را در صفحه مربوط به خودشان به صورت دانلود یکجا هم بگذارید تا دانلود کنیم و در خلوت گوش بدهیم.

    32. سلام.کیفیت شدت اصلان خوب ضبط نشده انگار در حمام دارند دکلمه میکنند! صداشون هم اصلان دلنشین نیست، ولی ایشون ( خانم مجری) فکر کردند اخر خطند.متاسفم برای ایشون وامثال ایشون که فکر میکنند صداشون زیباست، و باید شعرخوانی کنند!!!

    33. سلام
      سپاس
      با عنایت به نعمت خدادادی ایشان
      بفرمایید اشعار بلند تری از مولانا و فردوسی و به همرا موزیک آرام
      نیز تهیه بفرمایند
      ممنون

    34. با عرض سلام و تشکر فراوان برای اینهمه دکلمه های زیبا و نفس گرم شما

    35. متن شعر «خاطرات کودکی»، سروده آقای حریری و خوانش زیبا و دلنشین خانم نیکراه، چقدر حسرتمندانه خاطرات دوران کودکی را به یادمان می آورد. من این شعر و این خوانش را به کرات خواندم و گوش دادم و هر بار در دلم به ذهن و زبان زیبای نویسنده و گوینده آن آفرین ها گفتم.

    36. دکلمه باز باران از باران نیکراه : DOWNLOAD سلام ودرود عزیز نویسنده قسمت آخر سطر گم کرده خانه میمش از جا افتاده اصلاح بفرمایید . بنده میپسندم آنهم بخاطر کمی نزدیکی و آلودگی اشعار با سیاست بی پدر ومادر

      متن دکلمه :

      باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
      خانه ام کو؟
      خانه ات کو؟
      آن دل دیوانه ات کو؟
      روزهای کودکی کو؟
      فصل خوب سادگی کو؟
      یادت آید روز باران
      گردش یک روز دیرین
      پس چه شد؟
      دیگر کجا رفت؟
      خاطرات خوب و شیرین
      کوچه ها شد کوی بن بست
      در دل تو آرزو هست
      کودک خوشحال دیروز
      غرق در غمهای امروز
      یاد باران رفته از یاد
      آرزوها رفته بر باد
      باز باران
      باز باران
      بی ترانه
      بی بهانه
      میخورد بر بام خانه
      شاید هم گ کرده خانه

    37. واقعا خدا یه صدای جادویی به خانم نیک خواه داده خوشحالم تو راه خوبی داره استفاده می کنه واقعا تو موسقی صداش خدارو میشه حس کرد و قلب پاکشو خدا به قلبتون عشق و ارامش 🌹

    ثبت دیدگاه

      • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
      • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
      • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.